نوشتن بعد از مدت ها ننوشتن کار سختی ست. حداقل برای من یکی که سخت است. کلمات از دستم فرار میکنند و من توانایی کنار هم چیدنشان را از دست داده ام.با همه ی این اوصاف دلتنگی برای نوشتن بر همه ی این نتوانستن ها فائق می آید.

در یکی از روز های نمی دانم چندم قرنطینه بود که دوباره هوس نوشتن کردم. از آنجایی هم که من خدای نیست و نابود کننده و پاک کننده ی همه چیز هستم؛ سایتم هم دیگر از دسترس خارج شده بود و همه ی اطلاعات مربوط به آن را هم نیست و نابود کرده بودم ولی با کمک یار عزیزم توانستیم تا حدودی گمشده را پیدا کنیم.

سرپا کردن دوباره ی سایتم کمی بیشتر از آنچه فکرش را میکردم طول کشید برای همین تصمیم گرفتم تا این چشمه ی هوس نخشکیده چند خطی بنویسم.

روز های قرینطینه آنطور که فکرش را میکردم و آرزویش را داشتم خیلی پر بار و مفید نبود. البته جای شکرش هم باقی ست که به بطالت تمام هم سر نشد ولی میتوانست خیلی بهتر از این ها باشد اگر که دچار " بی حالی " و " ول کن بابا " و" خب که چی " های متوالی نمی شدم.

متاسفانه یا خوشبختانه برای من همچنان این روز های قرنطینه ادام دارد  و باید برای سر و سامان دادن به این روزها یک تکان اساسی به خودم بدهم.البته دلیل این تکان اساسی صرفا روزهای قرنطینه نیست؛ سه ماه و دو روز دیگر 23 ساله می شوم و راستش را بخواهید کمی ترسیده ام. تا 18 سالگی ام هر سال برای من به اندازه ی 10 سال طول میکشید ولی از وقتی 20 سالگی ام تمام شد تمام این سه سال برایم در یک چشم بهم زدنی گذشته و جز تعداد معدودی از روز ها اصلا زندگی نکردم . منظورم مفید بودن یا کار به درد بخور کردن هم نیست. انگار که فقط نفس کشیده باشم همین. حتی نوشتنش هم باعث شد که کمی خیلی بیشتر از کمی بترسم. برای من این نوع زندگی ترسناک است و مشخصا نمی خواهم همه ی عمرم را فقط نفس بکشم؛ ولی هنوز برای مشخص یا راهکار به درد بخوری برای حل این مسئله ندارم.چیزهایی هم که در ذهن دارم فقط در حد چند ایده ست.

میخواهم با عملی کردن همین چند ایده ی کوچک کم کم جلو بروم تا به آن زندگی ایده آلی که در ذهنم دارم نزدیک تر شوم.

به مرور در مورد این ایده ها خواهم نوشت .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها